Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
terminal organ
U
اندام پایانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
immeasurableness
U
بی پایانی
termial
U
پایانی
consummatory
U
پایانی
immeusurableness
U
بی پایانی
immeasurability
U
بی پایانی
terminals
U
پایانی
illimitableness
U
بی پایانی
illimitability
U
بی پایانی
final
U
پایانی
finals
U
پایانی
terminal
U
پایانی
termination
U
پایانی
terminal threshold
U
استانه پایانی
terminal unit
U
واحد پایانی
terminal insomnia
U
بیخوابی پایانی
termination phase
U
مرحله پایانی
termination stage
U
مرحله پایانی
end action
U
عمل پایانی
nonterminal
U
غیر پایانی
terminal symbol
U
علامت پایانی
terminal symbol
U
نماد پایانی
terminal reinforcement
U
تقویت پایانی
consummatory response
U
پاسخ پایانی
reliability index
U
نمایه پایانی
semifinal
U
نیم پایانی
consummatory stimulus
U
محرک پایانی
termial depression
U
افسردگی پایانی
terminal error
U
خطای پایانی
terminal stimulus
U
محرک پایانی
end link
U
حلقه پایانی
end pleasure
U
لذت پایانی
game point
U
امتیاز پایانی
a never-ending job
U
کار بی پایانی
terminals
U
پایانه پایانی
final cinditions
U
شرایط پایانی
semi-final
U
نیم پایانی
final state
U
حالت پایانی
terminal
U
پایانه پایانی
afterword
U
سخن پایانی
end spurt
U
جهش پایانی
end point
U
نقطه پایانی
home stretch
U
گام های پایانی
twentyfive yard line
U
خط 52 یاردی موازی خط پایانی
nonterminal symbol
U
نماد غیر پایانی
semi-final
U
مسابقات نیم پایانی
krause's end bulbs
U
پیازهای پایانی کراوس
final boiling point
U
نقطه جوش پایانی
terminal and stay resident program
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
tsr
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
no-man's land
U
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
back room
U
محوطه بین خط پایانی ودیوار
playoffs
U
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoff
U
مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
memberless
U
بی اندام
organs
U
اندام
organ
U
اندام
the unruly
U
اندام سر کش
mayhen
U
اندام
dismemberment
U
اندام
members
U
اندام
member
U
اندام
go baseline
U
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
Lilliputian
U
ریزه اندام
handsome
<adj.>
U
خوش اندام
largeof limb
U
درشت اندام
phantom limb
U
اندام خیالی
plasticity
U
اندام پذیری
plastisity
U
اندام پذیری
prosthesis
U
اندام مصنوعی
sense modality
U
اندام حسی
organology
U
اندام شناسی
organography
U
اندام شناسی
organ of corty
U
اندام کورتی
olfactory organ
U
اندام بویایی
sense organ
U
اندام حسی
slimpsy
U
باریک اندام
svelt
U
باریک اندام
swimming bell
U
اندام شنا
well set up
U
خوش اندام
hemialgia
U
دردنیمه اندام
shape
U
ریخت اندام
anthropometry
U
اندام سنجی
petite
U
ریزه اندام
puny
U
ریزه اندام
organic
U
موثردرساختمان اندام
body-building
U
پرورش اندام
limb
U
اندام زیرین
body building
U
پرورش اندام
mutilate
U
بی اندام کردن
slims
U
باریک اندام
mutilates
U
بی اندام کردن
lithe
U
لاغر اندام
mutilating
U
بی اندام کردن
slimming
U
باریک اندام
slimmest
U
باریک اندام
slimmed
U
باریک اندام
effector
U
اندام مجری
electric organ
U
اندام برقزن
shapes
U
ریخت اندام
svelte
U
باریک اندام
golgy tendon organ
U
اندام گلژی
flabelliform
U
اندام بادبزنی
flabellate
U
اندام بادبزنی
f. of uterus
U
اندام رحم
extirpation
U
قطع اندام
slim
U
باریک اندام
end organ
U
اندام انتهایی
extirpation
U
اندام برداری
limbs
U
اندام زیرین
slighting
U
باریک اندام پست
statuette
U
پیکره کوچک اندام
wolf hound
U
تازی درشت اندام
slight
U
باریک اندام پست
slighted
U
باریک اندام پست
slighter
U
باریک اندام پست
statuettes
U
تندیس ریزه اندام
slightest
U
باریک اندام پست
statuettes
U
پیکره کوچک اندام
statuette
U
تندیس ریزه اندام
hobby
U
اسب کوچک اندام
midget
U
ریز اندام ریزه
midgets
U
ریز اندام ریزه
figurine
U
پیکره کوچک اندام
figurines
U
پیکره کوچک اندام
organic
U
اندام دار اساسی
amputated
U
قطع اندام کردن
hobbies
U
اسب کوچک اندام
slights
U
باریک اندام پست
amputate
U
قطع اندام کردن
tegument
U
جلد پوشش اندام
body building
U
ورزش زیبایی اندام
paidle
U
اندام شنا پرک
mutilated
U
اندام بریده مغلوط
membered
U
دارای .....اندام یا عضو
exairesis
U
برش اندام زیادی
body-building
U
ورزش زیبایی اندام
slimsy
U
باریک اندام نحیف
lachrymals
U
اندام های اشکی
lachrymals
U
اندام های اشک
amputating
U
قطع اندام کردن
amputates
U
قطع اندام کردن
handsomeness
U
تناسب اندام مطبوعیت
slim jim
U
شبیه ادم لاغر اندام
sculpture in miniature
U
پیکر تراشی کوچک اندام
dismembered
U
اندام های کسی رابریدن
launce
U
سگ ماهی باریک اندام خاردار
sylphid
U
زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortrix
U
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
U
پروانه بید درشت اندام
tortricid
U
پروانه بید درشت اندام
to cut a figure
U
عرض اندام یاجلوه کردن
dismembering
U
اندام های کسی رابریدن
dismembers
U
اندام های کسی رابریدن
dismember
U
اندام های کسی رابریدن
rachis
U
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
tiger moth
U
پروانه درشت اندام ودراز بال
limbs
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
Give ( get , have ) somebody the shivers .
U
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
malfunction
U
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
slenderize
U
لاغر اندام شدن باریک کردن
limb
U
قطع کردن عضو اندام زبرین
willet
U
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
mammila
U
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
scal away
U
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
re entry vehicle
U
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
saury
U
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
melodramas
U
نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
melodrama
U
نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
gridding
U
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
marred
U
ناقص کردن بی اندام کردن
mar
U
ناقص کردن بی اندام کردن
marring
U
ناقص کردن بی اندام کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com